مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده
مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده

شازده کوچولو و روباه!!!

‍ 


سلام...

امروز کتاب شازده کوچولو رو شروع کردم به خوندن و به قسمتی رسیدم که خیلی واسم جالب و پر مغز بود 

و اینگونه:


روباه گفت:"سلام " 


شازده_کوچولو گفت: توکی هستی ؟عجب خوشگلی ! بیا با من بازی کن ,نمی دانی چقدر دلم گرفته !


روباه گفت: نمی توانم با تو بازی کنم, هنوز اهلی ام نکرده اند.


شازده کوچولو گفت: اهلی کردن یعنی چه 


 روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شکار می کنند,اینش اسباب دلخوری است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است. تو دنبال مرغت آمدی؟


شازده کوچولو گفت: نه,  دنبال دوست می گردم " نگفتی اهلی کردن یعنی چه ؟


روباه گفت: اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن ,چیزی که انسانها پاک فراموش کرده اند!!


 روباه ادامه داد :  تو الان برای من یک پسر بچه ای مثل هزاران پسر بچه ی دیگر , نه من احتیاجی به تو دارم ونه تو نیازی به من داری .من هم برای تو یک روباهم مثل هزاران روباه دیگر! 

اما اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد! تو برای من در همه عالم همتا نخواهی داشت ومن برای تو در دنیا یگانه خواهم بود !


 الان زندگی یکنواختی دارم .من مرغها را شکار میکنم و آدم ها مرا , اوقاتم با کسالت میگذرد ولی اگر تو منو اهلی کنی ,انگار زندگی ام را چراغان کرده ای .


آن وقت صدای پایی را میشناسم که با هر صدای پای دیگری فرق میکند! صدای پای دیگران مرا مجبور میکند توی هفت سوراخ قایم بشوم , اما صدای پای تو مثل نغمه ی موسیقی مرا از سوراخم بیرون می کشد.


تازه , نگاه کن , آن گندم زار را می بینی ؟ برای من که نان نمی خورم ,گندم چیز بی فایده ای است. گنم زار مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازد و این جای تاسف است !


 اما تو موهای طلایی داری ,پس وقتی اهلی ام کردی محشر میشود! چون گندم طلایی رنگ مرا به یاد تو می اندازد , آن وقت من صدای وزیدن باد را که در گندم زار می پیچد, دوست خواهم داشت...


روباه ادامه داد: آدم ها همه چیز را همین جور آماده از مغازه می خرند, اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند بی دوست مانده اند !


حالا تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن !


شازده کوچولو پرسید: راهش چیست ؟


روباه گفت: باید کمی حوصله کنی, هر روز باید سر ساعت معینی منو ببینی , به من غذا بدهی, نوازشم کنی چند روز که بگذرد سر ساعت معین دلم برایت تنگ میشود ,مدتی که بگذرد زندگی برایم مفهوم دیگری پیدا میکند , هر چه لحظه ها جلو تر میروند بیشتر شاد میشوم 

چون لحظه دیدار نزدیکتر می شود  وهمه چیز بوی تو را میدهد.


به این ترتیب شازده کوچولو روباه را اهلی کرد.


لحظه ی جدایی نزدیک شد ...


 روباه گفت:  آخ!  نمی توانم جلوی اشکم را بگیرم


شازده کوچولو گفت:تقصیر خودته , خودت خواستی اهلیت کنم


روباه گفت: همین طور است , اما میخواهم هنگام خداحافظی رازی را به تو بگویم , قول بده که فراموشش نکنی , وآن راز این است:


جز با چشم دل نمی توان خوب دید.وآنچه اصل است ,از دیده پنهان است , انسانها این حقیقت را فراموش کرده اند , اما تو نباید فراموش کنی که:  


   تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی! 

هیچ وقت یادت نره یکسال پیش منو اهلی کردی !


کاش هرکس...


همیشه برای من سوال است 


که چرا همه ی آدم ها از یک تقویم مشترک استفاده می کنند!؟


من سال هاست ایمان آورده ام که هر آدمی 


تقویم خودش را دارد !


هر‌وقت به تقویم نگاه می کنم تعجب می کنم


روزها و شب های مهمی‌ را تقویم ها فراموش کرده اند


روزهایی که ما اندازه ی تمام عید ها در دلمان جشن گرفته ایم


یا حتی شبهایی که تا صبح گریسته ایم


می شناسم‌  آدم هایی را که اول زمستانشان  بهار بوده 


می شناسم آدم هایی را که بهارشان سرد گذشته


هستند کسانی که روز طبیعت آرزوهایشان سوخته 


هستند کسانی که روز مقاومت زندگیشان را باخته اند 


هستند کسانی که روز جوان با یک خبر پیر شده اند


کاش هر کس تقویم خودش را داشت 


تقویم را باز می کرد


به تاریخ امروز نگاه می کرد


یادش می افتاد سال ها پیش در چنین روزی 


چه اتفاقاتی افتاده ؟


یادش می افتاد امروز چه روزی ست


یادش می افتاد عید است یا وفات


تقویم ها دروغ می‌گویند 


شاید عید من وسط پاییز باشد...!




مدل های ذهنی



 باختن یک رویداد است، اما بازنده بودن یک مدل ذهنی است.


 بخت خوش یک رویداد است، اما خوشبختی یک مدل ذهنی است.


 تنها ماندن یک رویداد است، اما تنهایی یک مدل ذهنی است.


 مجبور شدن یک رویداد است، اما باور به جبر یک مدل ذهنی است.


 تغییر کردن یک رویداد است، اما در جستجوی تغییر بودن یک مدل ذهنی است.


 زنده بودن یک رویداد است، اما زندگی کردن یک مدل ذهنی است.


 حواسمان باشد که...


رویدادها را ما انتخاب نمی‌کنیم


 ولی مدل‌های ذهنیمان را خودمان میسازیم...


اگر آدمی می‌خواهد 


به دیگران کمک کند، 


پسندیده‌ترین روش 


این است که خود، 


انسان والاتری شود.




برف،سرماو...


سلام!

سلام به همگی شما خوبان همیشه در صحنه!

این چند روزی که برف میومد و سرما بر همجا سایه افکنده بود و منم از فرصت استفاده کردم و دغه دلی این چند مدتی رو که فرصت تفریح کردن نداشتم و از دلم درآوردم ، حالا شده نوبت تو خونه موندن و ادسه (ع) و صرفه و بدن دردو و البته یچیز دیگه که گفتن نداره .

ولی درکل حالشو داد تا حدودی ،ولی خوب خودتون میدونین که هر خوبی در پسش زدحالی (ض) هم داره خب .

ولی هرچی که بود گذشت یه حس خیلی خوبیو الان دارم که خواستم با کسی شریکش کنم ولی کسی یا کسانی به ذهنم نرسید تا این که به فکر اینجا افتادم و گفتم چه کسانی بهتر از شما بلاگرا و دوستای وبلاگیم .

یه حس خوب مث تکرار نشدن یا نادر بودن یا تشنه موندن یا نمیدونم اینکه روزای خوب و دوست داشتنی تکرار میشن آیا ؟

پس بیاییم با خودمون اهد(ع) ببندیم که از همه فرصتهای عمر و روزگارمون به نحوی استفاده کنیم و سعی کنین قسمتهای لذت بخششو دریابیم ، حتی در زمانهایی که دچار بحرانیم یا روزگار بر وفق مرادمون نیست .

حالا شما بگید...



در همین نزدیکی



یکنفر در همین نزدیکی ها 

چــیزی .... به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...........