مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده
مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده

دهلیز




دهلیز



قصه ی تلخی دارد جدایی ثانیه ها... 


شکستن بغض در پس باران... 


در پشت خلوت پاییز؛در دهلیزی که برگها آن را پوشانده 


و دختری که باد برگهای شعرش را ورق میزند 


لبهایش را بوسید و فرار کرد 


از آن پس 


باران که میبارد... 


پاییز که میشود... 


برگها که میریزند.... 


لبهایش ورم میکند از حجم بغض این درد ! 


در دهلیزی که برگهای پاییزی لباس تکراری تن عریان آن شده 


لبهایش را بوسید و فرار کرد 


واین غصه تکرار بی تفاوت روزهایش شده!!




(((صالحه)))




نظرات 1 + ارسال نظر
عادل جمعه 6 فروردین 1395 ساعت 20:07

دلتنگ تر از من
ماهیِ قرمـــــزی بود
که برای دیدنت
از تنگ
بیرون پریده بود ...
ولـــــی نیامدی...

آورین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد