مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده
مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده

آن زمان وقتی لقط به بخت خود زدم



پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی

پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم


پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است

پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است


پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:


پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم

بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.


پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است

بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است


بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود


پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم

مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!


پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!

مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد


 و معامله به این ترتیب انجام داشت میشد که به دلایلی نشد


نظرات 3 + ارسال نظر
صالحه چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 23:41 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

هههه
خانمتون دیدن اینو؟؟؟؟؟؟

هه هه هه آ,ره دخدر عموش بود خو

هانیه چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 18:59

ااا چرا معامله انجام نشد؟؟

لامثب قسمت نشد

هه جین سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 22:03 http://talktolove.blogsky.com

فوق العااااده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد