مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده
مجید پدیده

مجید پدیده

مجید پدیده



اگـہ بهت گیر میدادم 


 یعنے برام مهم بودے … 


 یعنے دوست داشتم 


 آخ… ڪـہ هیچ وقت نفهمیدے 




خدایا کار تازه ای رو شروع کردم

کمکم کن !!!!!!!

مگه نمیگی از تو حرکت از من برکت

من حرکت کردم ببینم تو چکار میکنیااا

خودتو نشون بده!!!!!

من به روح اعتقاد دارم!!!



چرا به روح اعتقاد دارم  ، میگم حالا

دیروز عصری دست خانوم بچه هارو گرفتیم بریم تو خیابونا یه چرخی بزنیم 

همینطور که تو خیابونا مشغول قدم زدن بودیم و گهگاهی هم از مغازه ها دیدن میکردیم و چیز میز میخریدیم چشممون افتاد به یه میوه فروشی که تازه گوجه سبز یا آلو آورده بود .

خلاصه همینطور که داشتیم ازجلوی این میوه فروشی رد میشدیم این دخدر بزرگم آیدا گفتش که بابا واسم آلو بخر ، خب ما هم که نمیخاستیم دل بچه رو بشکونیم بش گفتم  : باشه باباجون چقد میخای  ، آیدا هم گفت 2تمن بگیرررر

منم گفتم : باشه و رفتم داخل میوه فروشی و چند تا ازی آلو ها رو ریختم داخل نایلون و بردم پیش فروشندهه تا حساب کنه 

چشمتون روز بد نبینه فروشندهه هم اونا رو گذاشت روی ترازو و گفت قابل نداره منم گفتم خیلی ممنون و ........5 تمن 

آره عزیزان من وقتی فروشندهه گفت 5تمن همون لحظه بود که من خودمو از بالا دیدم ، ینی روح از بدنم خارج شد و به هوا پرواز کرد و خودمو از قسمت بالای سرم دیدم

بخاطر همین من به روح اعتقاد دارم

حالا 5تمن چیزی نیستا ، فک نکنین که من خسیسم و اینا ، نه اتفاقا خیلی خیلی دست و دلباز و لارجم ولی واسه کسی که خودشون باغ دارن بخاد 5تمن واسه 15 تا دونه آلو بده زوره همین..




مرد بدبختست و گااااهی هم نزار!!!؟



مرد یعنی کار و کار و کار و کار *  یکسره در شیفت های بیشمار


مثل یک چیزی میان منگنه * روز و شب از هر طرف تحت فشار


مرد موجی است هی در حال دو * جان بر آرد تا برآرد انتظار


او خودش همواره در تولید پول * لیک فرزند و عیالش پول خوار


با چه عشقی دائما در چرخشند * گرد شهد جیب او زنبور وار


چون که آخر شب به منزل می رسد * خسته اما با لبانی خنده بار


جای چای و یک خدا قوت به او * می شود صد لیست در پیشش قطار


از کتاب و دفتر و خودکار ، تا * اسفناج و پرتقال و زهرمار


آن یکی می خواهد از او شهریه * این یکی هم کفش و کیفی مارک دار


هر چه می گوید که جیبم خالی است * هر چه می گوید ندارم ، ای هوار


نعره می آید : "به ما مربوط نیست * ما مگر گفتیم ماها را بیار"


مرد یعنی آن که با پول و پله * می شود در خانه ، صاحب اعتبار


مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو * ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار


خلقتش اصلا به این خاطر بود * تا درآرد روزگار از وی دمار



دوست داشتن امروزای ما...



پسر کوچولو به دخترک گفت:


دوستت دارم


دختر کوچولو با تعجب پرسید:


مثه آدم بزرگا؟؟


پسرک جواب داد:


نه نه راس راسکی