ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﺮﯾﺪﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ، ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺷﯿﺸﻪ های ﮔﻼﺏ، ﮔﺬﺍﺷﺘﻤشون ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻝ.
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺧﺎﻟﯿﻦ.
ﻣﯿﮕﻢ:ﭘﺲ ﮔﻼﺑﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻮ ؟
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺳﻔﺮﻩ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻫﻤﺸﻮ ﺷﺮﺑﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ به ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ،
خیر ببینی ننه، ﻣﺠﻠﺴﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺷﻮﺭ ﻭ حال عجیبی ﺩﺍشت،
آﺧﺮ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﯿﺰﺩﻥ:ﻳﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻇﻬورکن خخخخ
ینی اینم شد روزگار که این موقع از ساعت بیدار باشی
و ندونی چکار کنی وبعد به کلت بذنه که بیای تو وبلاگ
و بیدار بودنتو به فالوورات اعلام کنی
آخه این چه زندگیه ..
ولش کن پاشیم پاشم برم کارگاه یواش یواش
کارارو انجام بدم تا کارگرا بیان و شاخ دربیارن
دیگه بسه هرچقدر خوردی و خوابیدی ، اگه قرار باشه
همینجوری بگذره باید تا یکماه دیگه هم دوران نقاهت
داشته باشی...
خوب بچه ها من رفتم سرکار شما هم خابای خوب ببینین
شب شما پر ستاره ، شب منم پر ز چونه خمیر خخخ
عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات..
همیشه در پی ڪسی باش ڪه
با تمام ڪاستی ها و ڪمی ها و عیب هایت،
حاضر باشد به تو عشق بورزد
و تو را به همه دنیا نشان بدهد
و بگوید ڪه: این تمام دنیای من است
خدایا به حرمت ماه رجب
نیڪوترین سرنوشتها،
حلال ترین روزیها،
پربارترین زیارتها،
خالص ترین نیتها،
صالح ترین عملها،
مقبول ترین عبادتها،
وازجانب خودت بالاترین درجه بخشش
را برای همه مقدر بفرما
همه محتاجن محتاج نگاهت ایخدا خدا خدا
کمکمان کن
قبولت داریم
قبولمون کن