(دل کوچک من)
این روزها هم خوشحالم هم غمگین.....
نمیفهمم....
خودم هم حالم را نمیفهمم....
گاهی قند در دلم آب میشود و روحم به آسمان پر میکشد...
گاهی تنها دلم اتاقی میخواهد تاریک و سوت و کور...
که بنشینم گوشه کنارش و ثانیه به ثانیه ام را هم آغوش غم شوم
نمیدانم...
تنها چیزی که میدانم این است که این روزها دلم بچه میشود دمی میخندد
دمی میگرید و پا به زمین میکوبد
دمی بهانه های کودکانه میگیرد....
(دل کوچک من) آرام باش.....
خودم هوایت را دارم....
بله نگارخانم درست فکرکردی،مجیدشوخی میکنم یه وقت نری جوگیربشی بخوای به زنت بگی من حرف اول رومیزنم اینجا،زندگیتوخراب کنی خدایی نکرده،گناش بیفته گردن من،همینجوری به زز بودنت ادامه بده داداش
حالا چه خودشم اول آخر جمع میبنده
نه عمو ازین خبرا نیست
منظوراز (زز)چیه
زن زلیلی عایا؟؟؟؟؟
این آقای عادل خان نیست که خودش زن نداره بخاطر همین حسودیش میشه و به من میگه زز آخه یکی نیست بش بگه تو از کجا میدونی من زز هستم
قشنگه خو،به قول سید یه چندتا خاطره بگو،از سوریه گفتی از فست فودتم بگو از لنگدمپایی خوردنات از زز بودنت داداش
گفتی زز 3ماه بعد از اینکه از سوریه آمدم زز شدم
سلام مجید جان
امیدوارم خوب باشی
وبات رو خوندم ولی به قول معروف خاموش ولی عزیزم یکمی از خودت بنویس انقدر ازینجا اونجا کپی برداری نکن لطفا یکی از خودت مینویسد چارتا از جای دیگه البته شرمنده ها نظرمو گفتم چون وبلاگ نویسی یه جورایی ینی نوشتن وقایع و خاطره ها
حالا میدونم اینو تو نظرات نمیزاری ولی یک راهنمایی بود جون مادرت ناراحت نشو خوب
سید عزیزم سلان ( البته نمیدونم کدوم سید) تا حالا تو دفترچه خاطراتت خاطرات نوشتی؟درسته وبلاگ نویسی میتونه یکی از کاراش ثبت وقایع روزمره یا خاطرات باشه ولی از نظر سبک و نوع نوشتن هر کسی یه روشی داره مثلا شما خودت اگه از یک شعر یا جمله ای که مناسب اون حال و هوای لحظه ایت باشه دوست نداری یادداشت برداری کنی؟
وب منم همینه
بازم ممنون ولی خودتو کاملتر مورفی کن تا یک خاطره از تو بنویسم خخخخخخ