عشق یعنی به معشوق نرسیدن!؟!؟
دیروز تو مغازه داشتم کتابی از انتوان چخوف رو میخوندم که به یکی از داستانهاش رسیدم که خیلی منو متاثر کرد ینی تو این دنیا کسانی هستند که به سادگی سرشون کلاه میره ینی وقتی با کسی برخورد میکنن خودشون میگن بیا سر ما رو کلاه بذار و در مقابل کسانی هستن که به طرف مقابلشون هیچ توجهی ندارن که ظرف در چه وضع مالی بسر میبره یا زندگیش به چه طریقی سپران میشه فقط فکرشون سواستفاده کردن از دیگرانه و این ما هستیم که باید هواسمون به همه چیز باشه تا مبادا کسی بیادو حاصل زحماتمونو به راحتی از چنگمون دراره.....
حالا قسمتی از داستان رو آوردم تا شما هم بخونید:داستان از اونجا شروع میشه که.
همین چند روز پیش، پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: بنشینید، میدانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم، این طور نیست؟
سلام
امروز به اتفاق خانواده و خاله جون و خونواده رفتیم اولنگ برف بازی ،خیلی حال داد جاتون خالی بود یه سری عکس و فیلم گرفتیم که واستون گذاشتم ولی یادم نبود که واسه وبلاگ بگیرم وقتی اومدیم خونه یهو یادم از وبلاگ اومد که گفتم ایکاش عکس و فیلم بیشتری میگرفتم تا شمایی که وبلاگم رو دنبال میکنید بیشتر با طبیعت زیبای این منطقه آشنا بشید.
ولی ایدوستانی که میخونید تشریف بیارید تا ببرمتون از نزدیک نشونتون بدم
یه دنیایی داره واسه خودش ،زیبا ،دلنشین، بکرو جایی که واقعا قماتو از یاد میبری البته طبیعت خدا که الهی قربونش برم خصلتش همینه
بذارید از امروز بگم که اولش دست بچه ها رو گرفتیم و خودمون رفتی ،وقتی داشتیم برمیگشتیم خاله جون که مارو در مسیر دیده بود و اونا هم تازه داشتن میرفتن بالا و چون تنها بودن به ما زنگ زدن که با هم بریم ،منم که بیکار ،دوباره دور زدم و گازشو بگیر جاتون خیلی خالی بود حالی کردیما.
حالا فیلمشو ببینین حالشو ببرین